loading...
صراط مستقیم
Shayan بازدید : 175 دوشنبه 11 شهریور 1392 نظرات (0)

از نظر لغت «عفّت» از عُفَّه و عُفافَه (باقیمانده چیزى) گرفته شده، و به معنى اقتصار و قناعت کردن بر تناول شىء قلیل و مختصر است، که باقیمانده از چیزى است. سپس معنى از این فراتر رفته و راغب در مفردات گوید: «العفَّةُ حُصول حالة لِلنَّفس تمتَنع بها عن غلبة الشهوة»(1): «عفت حاصل شدن حالتى براى نفس است که امتناع مى کند به سبب آن حالت از غلبه شهوت» و به تعبیر ساده حالت کنترل در مقابل شهوات است. وقتى مى گوئیم شهوت، فقط شهوت جنسى مراد نیست; بلکه معنى عام مراد است، شهوت مال، جاه، خوردن، تکلم کردن، شهوت جنسى و غیره، عفّت در همه اینها کنترل کننده است.

Shayan بازدید : 228 دوشنبه 11 شهریور 1392 نظرات (0)

طالوت مردى بلند قامت و تنومند و خوش اندام بود، اعصابى محکم و نیرومند داشت، و از نظر قواى روحى نیز بسیار زیرک و دانشمند و با تدبیر بود، و بعضى علت انتخاب نام طالوت را براى وى همان طول قامت او مى دانند، ولى با این همه شهرتى نداشت، و با پدرش در یکى از دهکده ها در ساحل رودخانه اى مى زیست و چهارپایان پدر را به چرا مى برد و کشاورزى مى کرد.

روزى بعضى از چهارپایان او در بیابان گم شدند، طالوت به اتفاق یکى از دوستان خود به جستجوى آنها در اطراف رودخانه به گردش آمد، این وضع تا چند روز ادامه یافت، تا اینکه به نزدیک شهر صوف رسیدند.

Shayan بازدید : 171 شنبه 09 شهریور 1392 نظرات (0)

شرح: پروادارندگان و متّقیان با خواندن قرآن خود را محزون مى گردانند، «حزن» را علماى اخلاق مثل مرحوم نراقى در جامع السعادات چنین تعریف نموده است: «الحزنُ هو التحسّر و التَّألّم لفقد محبوب او فوت مطلوب»: «حزن عبارت است از حسرت و ناراحتى براى از دست دادن شخصى که محبوب انسان است، یا از دست رفتن چیزى که مطلوب او است».(1)

Shayan بازدید : 162 شنبه 09 شهریور 1392 نظرات (0)

از اسباب فریب دنیا و وسیله آزمایش اراده انسانى حبّ افراطى به زن و فرزند و اولاد است، مردى نزد على(علیه السلام) آمد و گفت: «الّلهم انّى اعوذبک من الفِتَن»: «خدایا از فتنه ها و امتحانات به تو پناه مى برم» حضرت فرمودند: «لا تَقُل هذا فان اولادک من الفتن»: «این چنین مگوى که فرزندان تو از فِتَن است» و از آنها نباید به خدا پناه برى، و سپس براى تأیید حرف خود به آیه قرآن استشهاد کردند که: (اِنَّما اَموالُکُم و اَولادُکُم فِتنة) و فرمودند: «قُل اللهم انى اعوذبک من مضلات الفتن»: «بگو خدایا از لغزشگاههاى امتحانات به تو پناه مى برم» یعنى امتحان همیشه هست و این امرى اجتناب ناپذیر است، ولى از خدا براى قبولى خود در امتحانات استمداد کنید، که مردود نشوید.

Shayan بازدید : 219 شنبه 09 شهریور 1392 نظرات (0)

علماء اخلاق در تقسیمى صبر را بر سه شاخه تقسیم کرده: و این تقسیم را از منابع روائى اخذ نموده اند، هم در روایت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و هم در روایت على(علیه السلام) این مضمون آمده است: «الصّبر امّا صَبْر على المُصیبة او على الطّاعة او عن المعصیة و هذا القسم الثالث اعلى درجةً مِنَ القسمین الاولین»: «صبر یا صبر بر بلیّه و مصیبت یا صبر بر اطاعت و بندگى و عبودیت یا صبر از گناه و معصیت است و این قسم سوم از دو قسم اول بالاتر و پرارزش تر است».

Shayan بازدید : 82 شنبه 09 شهریور 1392 نظرات (0)

آیا اخلاق خوب و بد و رذائل و فضائل جنبه مطلق دارد; یعنى، مثلا شجاعت و فداکارى و تسلّط بر نفس در هر زمان و هر مکان بدون استثنا خوب است، یا خوبى و بدى این صفات نسبى است، در پاره اى از جوامع و بعضى از زمانها و مکانها خوب در حالى که در جامعه یا زمان و مکان دیگر، بد است؟

Shayan بازدید : 184 شنبه 09 شهریور 1392 نظرات (0)

در علم اخلاق مکاتب فراوانى است که بسیارى از آنها انحرافى است و به ضدّ اخلاق منتهى مى شود، و شناخت آنها در پرتو هدایتهاى قرآنى کار مشکلى نیست; قرآن مى گوید:

وَأَنَّ هذا صِراطِى مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیْلِه ذاکُمْ وَصّاکُمْ بِه لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ    (سوره انعام، آیه 153)

آیه فوق که بعد از ذکر بخش مهمّى از عقائد و برنامه هاى عملى و اخلاقى اسلام در سوره انعام آمده، و مشتمل بر فرمانهاى دهگانه اسلامى است، مى گوید: «به آنها بگو این راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید و از راههاى مختلف (و انحرافى) پیروى مکنید که شما را از راه حق دور مى سازد; این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش فرموده تا پرهیزگار شوید!»

Shayan بازدید : 196 دوشنبه 21 مرداد 1392 نظرات (0)

از اسباب فریب دنیا و وسیله آزمایش اراده انسانى حبّ افراطى به زن و فرزند و اولاد است، مردى نزد على(علیه السلام) آمد و گفت: «الّلهم انّى اعوذبک من الفِتَن»: «خدایا از فتنه ها و امتحانات به تو پناه مى برم» حضرت فرمودند: «لا تَقُل هذا فان اولادک من الفتن»: «این چنین مگوى که فرزندان تو از فِتَن است» و از آنها نباید به خدا پناه برى، و سپس براى تأیید حرف خود به آیه قرآن استشهاد کردند که: (اِنَّما اَموالُکُم و اَولادُکُم فِتنة) و فرمودند: «قُل اللهم انى اعوذبک من مضلات الفتن»: «بگو خدایا از لغزشگاههاى امتحانات به تو پناه مى برم» یعنى امتحان همیشه هست و این امرى اجتناب ناپذیر است، ولى از خدا براى قبولى خود در امتحانات استمداد کنید، که مردود نشوید.

Shayan بازدید : 110 دوشنبه 21 مرداد 1392 نظرات (0)

از مسائل مهم که باید آن را جزو ارکان تأثیر قرآن در قلوب دانست، اخلاص در قرائت است، اگر عملى بدون آن صورت گیرد، بى ارزش و از درجه اعتبار خالى است. اخلاص روح عبادت، سرمایه تجارت اخروى و رأس المال تجارتهاى دنیوى است، اگر قرائت قرآن براى اغراض غیر الهى مثل اینکه مردم خوششان آید، یا به این وسیله دکّانى باز کرده و قصد پول به جیب زدن داشته باشد، نه ثواب ندارد که، عقاب دارد. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که از پدرش و او از پدرانش نقل کرده که: «مَنْ قَرَأ القرآن یاکُلُ به الناس جاء یوم القیامة و وجهُهُ عظمٌ لا لَحم فیه» فرمود: «کسى که قرائت قرآن کند براى استفاده از مردم، در روز قیامت مى آید در حالى که صورت او استخوانى بدون گوشت است»(1)، در واقع چنین شخصى که فکر مى کند مال مردم را با قرآن مى خورد که در حقیقت خود را مى خورد، و در روز قیامت باطن هر چیز آشکار خواهد شد خواهد دید که گوشت صورت خود را مى خورده است، خدا نکند قاریانى که بر سر مقابر و در مجالس فاتحه قرائت قرآن مى کنند، براى کسب پول باشد. باید قصد را خالص کنند، و قصد پول به جیب زدن نداشته باشند، نباید پولى را هم که بانى ها به آنها مى دهند، در عوض قرآن خواندن قبول کنند، خدا نکند آنها که مى بینند آواز خوش دارند، و اگر در چنین مجالسى قرآن بخوانند خوب استفاده مى کنند، به این نیّت قرآن بخواند خدا نکند این عمل را براى خود شغل کند و دست از کار و کسب مفید بکشند.

سید حسن بازدید : 139 دوشنبه 14 مرداد 1392 نظرات (0)

مى دانیم آمار ازدواج (مخصوصاً در سال هاى اخیر) بمیزان قابل توجّهى کاهش یافته و بعکس سن ازدواج، به خصوص در شهرهاى بزرگ و نقاطى که به تمدن نزدیک تر است، بالا رفته تا آن جا که ازدواج در سنینى صورت مى گیرد که «شور» و «طراوت» جوانى تقریباً از میان رفته، و بهترین فرصت طبیعى ازدواج پایان یافته است.

البتّه این وضع معلول عوامل مختلفى است که از میان آنها چهار عامل زیر از همه مهمتر است:

1- طولانى شدن دوران تحصیل.

2- امکان ارتباط هاى نامشروع.

3- عدم تأمین نیازمندهاى زندگى (به طور دلخواه) و هزینه سنگین ازدواج.

4- فقدان اعتماد پسران و دختران جوان نسبت به یکدیگر. و...

 

سید حسن بازدید : 2134 پنجشنبه 10 مرداد 1392 نظرات (0)

اما ریشه ها و علل خطرات زیاد زبان، این بیمارى در اصل پیدایش و بروزش معمولاً با بروز بیمارى هاى دیگر اخلاقى در علل مشترک اند، مثل تعلیم غیر صحیح و غیر اسلامى، عدم تهذیب نفس، معاشرت با منحرفان، فاسد بودن محیط اجتماعى و غیره. اما چرا اضطراب زبان نسبت به دیگر اعضاء بیشتر است، به 7 علت و ریشه آن اشاره مى کنیم:

1. زبان ابزارى است: که در هر زمان و مکانى در اختیار انسان است، وسیله گناهان دیگر معمولاً چنین به راحتى در دسترس انسان نیست، مواد مخدر یا آلات لهو و لعب مثل آلات قمار و موسیقى و یا مشروب و یا وسائل و مقدمات عمل نامشروع زنا همیشه در هر زمان و مکانى در اختیار انسان نیست، گناهى که ابزارش در همه جا و همه زمان در اختیار انسان است، خطرات ناشى از آن زیادتر است.

2. زبان براى کار خودش مؤونه و خرجى لازم ندارد، معمولاً هر گناهى خرج و مؤونه اى لازم دارد، مثل شراب خوردن، قمار کردن و...، بترسید از گناهى که ابزارش هیچ سرمایه و خرجى لازم ندارد.

 

سید حسن بازدید : 2039 پنجشنبه 10 مرداد 1392 نظرات (0)

درمان بیمارى هاى زبان:براى درمان بیمارى جانکاه و جانفرسا نسخه اى با 6 دارو تجویز مى کنیم که اگر حتى یکى از این داروها به طور صحیح مصرف و به کار بسته شود درمان حاصل مى گردد و خداوند متعال توفیق دهد که اولین مصرف کننده این داروها خود نگارنده این نسخه باشد.

1. سکوت: در روایات به ما دستور داده اند در جایى که لازم نیست سخن مگوئید، زیرا هرچه حرف زیادتر، احتمال خطا و گناه بیشتر است. همچنان که هرچه نوشتن بیشتر، غلط و اشتباه بیشتر، اگر انسان دست به قلم نشود و چیزى ننگارد دچار اشتباه نمى شود و اگر هم حرفى نزند دچار لغزش و خطا و معصیت نمى گردد، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «لا یسلم احد من الذنوب حتى یخزن لسانه»: «احدى از گناهان سالم و مصون نمى گردد، مگر این که زبانش را پنهان کند» از این روایت استفاده مى شود که زبان منشاء و کلید تمام ذنوب است، زیرا حضرت فرمودند: ...

 

سید حسن بازدید : 2049 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (1)

براى روشن شدن بحث، مقدمه اى را متذکّر مى شویم و آن این که ارزش هر جامعه اى با نظام ارزشى آن جامعه رابطه مستقیم دارد، اگر زیربناى نظام، فضائل اخلاقى باشد، این جامعه همواره با ارزش و استحکام و استوارى خود را حفظ خواهد کرد، اما اگر نظام جامعه اى بر رذائل اخلاقى استوار باشد، طبعاً بى ارزش و فناپذیر است مثل بنا شدن خانه بر زمین سست و در مسیر سیلاب، ارزش هر فرد یا جامعه اى را باید با این معیار ارزیابى کرد با معیارى که از ابتداى خلقت انسان ها معیارى براى سنجش آنها بوده است، انسان ها بنابر فطرت اصیل و پاک اولیّه خواهان این هستند که ارزشمند شوند، هیچ کس را سراغ ندارید که بگوید نمى خواهم باارزش باشم، ولى مهم نظام ارزشى جامعه است که معیار ارزش را چه معرفى مى کند، اگر فضیلت را معیار قرار دهد، هر فرد آن جامعه خود را با آن معیار باارزش تلقّى کرده و جلوه مى دهد و اگر رذیلت را معیار قرار دهد، هر فرد آن جامعه خود را با آن معیار نشان مى دهد.

 

سید حسن بازدید : 2068 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (0)

زبان در موقع تکلّم مثل فرفره مى چرخد و مانور مى دهد، آن هم در فضاى بسیار محدود و کوچکى. گاهى 100 نوع چرخش براى 100 نوع آهنگ ایجاد مى شود، باید حروف را به هم مقرون کند و سپس کلمات را، تا جمله ها تنظیم و تشکیل گردد، از این مهمتر همان فکرى است که در پشت سر این نطق نظارت مى کند، حیواناتى مثل طوطى هستند که تکلّم کردن را آموخته اند و حتى شاید بهتر از بعضى انسان ها صحبت کنند، مثلاً مى گوید «لاحول ولا قوة الاّ بالله العلى العظیم، لا اله الاّ اللهو غیره» اما نیرویى به عنوان فکر بر تکلّم آنها نظارت نمى کند، بلکه صرف تقلید صداها را تکرار مى کنند، این که مى گویند انسان حیوان ناطق است و ناطق را به معنى مُدرِک کلیات مى گیرند صحیح نیست، ما مى گوئیم نطق به همان معناى خودش است، یعنى سخن گفتن و تکلّم کردن، ولى متکلّمى که پشت سر تکلّمش ادراک کلیات نباشد، حیوان ناطق (انسان) نیست(4) بنابراین بیان و تکلّم انسان ازبزرگ ترین مواهب الهى است که قلم هم متّکى به آن است. با بیان نوشتن را به ما آموخته اند پس پایه تمدن ها بر بیان و زبان نهاده شده، اگر بیان نبود این همه تمدن و آسایش نبود، اگر بیان نبود این همه اختراعات و اکتشافات نبود، اگر بیان و زبان نبود این همه انتقال و تبادل افکار و اندیشه ها نبود، اگر بیان نبود تعلیم و تعلّمى نبود، پس تمام این امور به دست باکفایت بیان و زبان ابداع شده است.

 

سید حسن بازدید : 2059 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (0)

... خلق کردن ما هم مستثنى از این 4 علت نبوده است: 1. علت فاعلى که خداوند است 2. علت مادى که مواد تشکیل دهنده ساختمان بدنهاى ما است 3. علت صورى که هیئت آنها است 4. علت غایى که تکامل و رسیدن به لقاء الهى است. و در آینده نزدیک انشاءاللّه درباره آن مشروحاً صحبت خواهم کرد.

مولى على(علیه السلام) براى جلوگیرى از توهّم این که خلقت خداوند هم مثل ما که خانه مى سازیم تا نفع ببریم، به صورت انتفاعى براى خودش است، و علت غایى آن عبادت است، به مقتضاى «ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالاِنْسَ الاّ لِیَعْبدُوُنِ»(3): «جن و انس را خلق نکردم مگر این که عبادت کنند مرا»، و نفعى به خداوند از طریق عبادت مى رسد، و در مقابل به قرینه مقابله در صورت معصیت ضررى مى رسد، مى فرمایند: چنین نیست، خداوند بى نیاز از طاعت مطیعین و ایمن از عصیان عصیانگر است.

 

سید حسن بازدید : 2139 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (0)

 ... رسیدن از عدمستان به وجودستان مسافت طولانى را مى طلبد که در صورت چنین رسیدنى، موجود سیرکننده متکامل شده است، اگر صفر را که جزو اقلیم اعداد نیست با جهشى به اولین مرحله اعداد یعنى عدد یک رسانیم، به او کمال داده ایم، و اگر به تدریج او را به بى نهایت رسانیم که ماوراء ناحیه اعداد است، مراحل مختلف تکامل را طى کرده است، پس تکامل به تشکیک است، یعنى دو مراتب و صاحب مراحل است که این مراحل مابین دو سرحد عدم و بى نهایت را اشغال کرده است و از اینجا مشخص مى شود که خداوند ما را با لطف بى کرانش به اولین سرمنزل کمال یعنى وجود انسانى رسانید، و سپس ما را در بین عدم یعنى بى کمالى و بى نهایت یعنى کمال مطلق که وجود است، رها کرد تا هر کس با اراده خود وسیله ارسال رسل و انزال کتب در مسابقه کسب کمال شرکت کند، و سعى کند تا هرچه بیشتر این مراحل را پشت سر گذارد.

و اگر گفته شود چرا خداوند ما را یک مرتبه به سرحد کمال نرسانید؟ در جواب مى گوئیم: صدق کمال و حقیقت آن وقتى تجلى مى کند که افعال با اراده و اختیار صادر شود نه با جبر و زور، اگرچه براى اعطاى مرحله اول کمال، خداوند با کسى مشورت نکرد، و باید این کمال اول اجبارى باشد. اگر گفته شود ما این تکامل را نمى خواستیم و اصلاً میل نداشتیم قدم به عرصه وجود گذاریم، تا با این همه مشکلات روبرو شده و با آنها دست و پنجه نرم کنیم و آمیخته با رنج و درد گردیم که خودش فرمود: (لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ فى کَبَد)(10) و اصلاً مگر زور بود که در این دیر خراب آباد آئیم تا بخواهیم به کمال برسیم؟! در جواب خواهیم گفت بله، بسیارى از چیزها اجبارى است، براى واضح شدن مطلب مثال هایى مى زنیم: ...

 

سید حسن بازدید : 2120 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (0)

روایت شده که یکى از اصحاب على(علیه السلام) به نام (همّام) که مردى عابد بود به على(علیه السلام) عرض کرد یا امیرالمؤمنین براى من پرهیزکاران را چنان توصیف کن گویا آنها را با لعیان مى بینم. حضرت در پاسخش درنگ کرده فرمودند: «اى همّام از خدا بترس و نیکى کن زیرا «خداوند با کسانى است که داراى تقوا هستند و احسان مى کنند».

ولى همّام به این جواب مجمل قانع نشد و همچنان اصرار ورزید لذا حضرت حمد خدا را به جا آورد و بر پیامبرش درود فرستادند (شروع به جواب تفصیلى کرد) فرمودند:  ...

 

سید حسن بازدید : 2123 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (0)

«تقوى» در لغت از ریشه وقایه به معنى نگهدارى است که تقیّه هم از همین ماده است، زیرا نوعى نگهدارى و حفظ نیروها است، تقوى را به خویشتندارى، خود نگهدارى، خویشتنبانى و پرهیز از گناه و پرواداشتن تفسیر کرده اند ولى به نظر مى رسد بهترین تفسیر و در واقع مرادف تقوى (پرواداشتن) است و بقیه تفاسر و معانى، تفسیر به لازمه آن است و چه بسا در مواردى معانى دیگر قابل طرح نیست مثلاً ترجمه تقوى در آیه (1 و 2 که ذکر خواهد شد) به «پرهیز» ترجمه صحیحى نیست زیرا خداوند و روز رستاخیز قابل پرهیز و دورى نیست.

 

 

سید حسن بازدید : 2057 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (0)

... بنابر این که تقوى حقیقتش (پروا) شد، یک حالت نفسانى و روانى مى شود، یک نیروى نامرئى کنترل کننده رفتار مى شود، نه یک عمل و فعل، یعنى فردى که داراى این حالت است متّقى مى شود و نتیجه چنین حالتى اجتناب از معصیت، و رستن از نافرمانى و گسستن از گناه است، نه این که اگر کسى احیاناً معصیتى را ترک کرد متّقى نامیده شود زیرا مبدا اشتقاق این مشتق،(5) حال است، نه عمل و در نتیجه مُتلبس به این حال متقى است نه متلبس به این فعل گذرا، با این توضیح معلوم مى شود که تقوى با معنى عالتى که فقها در رساله هاى عملیه دارند هم افق است، زیرا عدالت بر طبق عقیده آنها حالتى است که: انسان را از عصیان و سرکشى بازمى دارد، اگر این حالت در انسان مستحکم و زیربناى حالات انسانى شد، توانسته در برابر امواج شهوت سدّى بسازد که اگر در مواقعى هم این سدّ به واسطه امواج آسیب ببیند و یا حتّى شکسته شود، قابل ترمیم است زیرا هنوز بنیان و پى روحیّات باقى است، چون تقوى آن حالتى شد که ماندنى است، نه عمل و فعل گذرا که رفتنى است.

 

سید حسن بازدید : 2055 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (0)

پس از روشن شدن تقوى در لغت و قرآن به سراغ روایات اهل بیت(علیه السلام)مى رویم، زیرا آنها آگاهترند به آنچه در خانه آنها نازل شده که: (اَهْلُ البَیْتِ دَدرى بَما فِى البیت) آن خانه و بیتى که سرچشمه زلال معارف است، چون محل نزول وحى و رفت و آمد ملائکه بوده است، (مَهْبطُ الوَحى وَمُخْتَلَفُ المَلائکة) براى نمونه 6 روایت را متذکر مى شویم: ...

از على(علیه السلام) درباره تقوى سؤال شد حضرت فرمودند: تقوى این است که اگر عمل تو را در طبقى مکشوف و سر باز بگذارند و دور دنیا بگردانند، تا مردم ببینند، جهتى نباشد که از آن حیا کنى و خجالت بکشى و یا به تعبیر استاد اگر تمام اعمالت را از بلندگوى صحن مطهر حضرت معصومه(علیها السلام) براى مردم بخوانند، خم به ابرو نیاورى و خجالت نکشى.

ممکن است به ذهن کسى بیاید که این درحد عصمت است، مگر غیر معصوم مى تواند، منطبق بر این کلام على(علیه السلام)باشد؟! مى گوئیم، بله زیرا معصوم علاوه بر این که در محدوده عمل معصوم است، در محدوده نیت و فکر و تعقل هم معصوم است، و حتّى فکر معصیت و نیت گناه را هم به ذهن مبارکش خطور نمى دهد، و این حدیث فقط در محدوده اعمال و افعال صحبت مى کند، یعنى اگر انسانى عملى نداشت که موجب حیا و خجالت او شود داراى ملکه تقوى است، اگرچه در صقع و ناحیه نیت دچار خطا شود، پس غیر معصوم هم مى تواند مصداقى براى این سخن گهربار على(علیه السلام)باشد.(5)


1. بحارالانوار، جلد 70/ و شرح نهج البلاغه خوئى، جلد 12/115 ذیل همین خطبه.
2. غررالحکم.
3. همان.
4. کتاب اثنا عشریه فى المواعظ العددیه، صفحه 434.
5. قابل توجه است که تعریف دوگونه است: 1. تعریف به جنس و فصل یک شىء که حقیقت آن مشخص مى شود 2. تعریف به عوارض. از 6 روایتى که ذکر کردیم مى شود گفت معرف تقوى به عوارض بود یعنى از لازم پى به ملزوم بردن.

 

درباره ما
به نام خدا صراط یعنی طریق و راه و صراط مستقیم یعنی طریق به سوی معرفت الهی صراط مستقیم در دنیا یعنی پیروی از امام معصوم و در آخرت یعنی پلی که از جهنم میگذرد باید دستانمان در دنیا در دست امام باشد تا بتوانیم از پل دنیا و آن پل درآخرت به سلامت عبور کنیم صراط جمع نداردیعنی امام حق یکی است و راه وطریق الهی یکی است صراط مستقیم را با محبت اهل بیت علیهم صلوات الله پیدا می کنیم و امروز در فضای مجازی صراطی نمایان شده که به لطف حضرت حق ما را به صراط واقعی یعنی امام عصر ارواحنا فداه نزدیک کند خدایا ما را بعد از ورود به صراط مجازی به صراط واقعی برسان خدایا مجاز ما را به حقیقت تبدیل کن
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 52
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 32
  • بازدید سال : 446
  • بازدید کلی : 145,357
  • به جنبش مصاف بپیوندید